سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دستنوشته
سه شنبه 94 خرداد 26 :: 2:40 عصر :: نویسنده : Z.R

تفریح اخر هفته یکی دود و دم قلیونه تو پارکای شمرونه....تفریح یکی دیگه  دست فروشی توی خیابونه...یکی  نمیدونه پولاشو چجوری باید خرج کنه یکی دیگه مونده چجوری پول جمع کنه....یکی فکر عینکه برندشه یکی دیگه تو فکر عینک شکسته خواهرشه...یکی  فکر شام تو برج میلاده یکی دیگه تو حسرت نون و پنیر تازه....یکی تو فکر پیچوندن مامان و بابا یکی تو حسرت دیدن اونا تو رویا....یکی شب تا صبح تو پارتی یکی دیگه شب تا صبح رفتگری....یکی تا صبح پای چت یکی دیگه پای گهواره خواهر...یکی از خنده مسته مسته یکی دیگه از گریه ها خسته




موضوع مطلب :
سه شنبه 94 خرداد 26 :: 2:40 عصر :: نویسنده : Z.R

تو این گرمای تابستون/دل من بی قراره/دیگه طاقت این همه دوری رو نداره/چشمام از دوری تو خیس شدن/دلم از نبود تو بیتاب شده/دیدنت حتی تو رویا ارزوم شده




موضوع مطلب :
سه شنبه 94 خرداد 26 :: 2:35 عصر :: نویسنده : Z.R

تو یه کوچه تنگ و تاریک نشسته یک دخترک کوچولو...توی دستاش داره بادکنکای رنگی....توی این برف زمستونی....انگاری یه غنچه گل سرخ نشسته بین برفها....هر کسی رو میبینه که دست توی دستای دخترکش داره طفلکی غصه میخوره.....چرا بابای من انقدر مهربون نیست.....اروم با خودش فکر میکنه.......امشب باید بتونم بادکنک ها رو بفروشم تا شاید بابایی بهم تکه نانی بده......تا نزدیک طلوع به این امید نشست......دخترک بیپاره هیچ پولی هم نداره....از ترس کمربند پدر تا صبح تو کوچه سر میکنه....این غنچه قرمز حالا یک گل پژمرده شده......




موضوع مطلب :
سه شنبه 94 خرداد 26 :: 12:35 عصر :: نویسنده : Z.R

امشب هم مثل هر شب تو تنهایی گریه کردم....امشب هم همدم من آسمان تاریک شب بود....باز امشب هم فنجان چایم را تنها نوشیدم ....چای با طعم تلخ تنهایی....اینبار میترسم غمم را به آسمان بگویم چون بی شک او خواهد گریست....حتی دل آسمان هم به درد می آید...آسمان من که هنوز چیزی نگفتم....چرا روی صورتت قطره های اشک نشست؟پس اگر حرفی بزنم تو چه خواهی کرد؟...همین طور که نا امید به آسمان نگاه میکنم ناگهان در افق یک سکه طلایی میبینم...این نشانه ای از امید هست...یعنی بعد از اوج ظلمت و تاریکی در نهایت درخشش و روشنایی است...




موضوع مطلب :
سه شنبه 94 خرداد 26 :: 12:28 عصر :: نویسنده : Z.R

وقتی خیلی ناراحتی برو کنار ساحل...قدم بزن...اجازه بده پات ماسه ها رو حس کنه...بذار باد به صورتت بخوره...بذار نسیم موهات رو نوازش کنه...خودت رو رها کن...اجازه بده باد غمت رو ببره...اجازه بده موج دریا نگرانیت رو ببره...به غروب خورشید نگاه کن...اجازه بده ناراحتی هات همراه غروب خورشید بره...به اسمان نگاه کن...ستاره ها به ما میگن که حتی توی تاریک ترین لحظات زندگی هم امید وجود داره....به اندازه هر ستاره چشمک زن یک شانس برای بهتر کردن همه چیز وجود داره...پس امیدوار باش
 

وقتی خیلی ناراحتی برو کنار ساحل...قدم بزن...اجازه بده پات ماسه ها رو حس کنه...بذار باد به صورتت بخوره...بذار نسیم موهات رو نوازش کنه...خودت رو رها کن...اجازه بده باد غمت رو ببره...اجازه بده موج دریا نگرانیت رو ببره...به غروب خورشید نگاه کن...اجازه بده ناراحتی هات همراه غروب خورشید بره...به اسمان نگاه کن...ستاره ها به ما میگن که حتی توی تاریک ترین لحظات زندگی هم امید وجود داره....به اندازه هر ستاره چشمک زن یک شانس برای بهتر کردن همه چیز وجود داره...پس امیدوار باش




موضوع مطلب :
< 1 2 3 4